به گزارش مشرق، نوشتن داستان زندگی پیامبران همیشه برای نویسندگان جذاب بوده است اما تعداد کمی از نویسندگان، توان و قدرت پرداختن به این موضوعات را داشتهاند. شاید دلیلش سختی پرداختن به روایت زندگی یک انسان کامل در کنار وجه تاریخی و وجود روایتهای متفاوت و متناقض زندگی این بزرگان باشد. زندگی انسانهایی که با ملکوت در ارتباط بودهاند و خدا به ایشان راه را مینمایاند تا به دیگران بنمایانند. زندگی پیامبر اسلام(ص) در عرصه داستان و رمان هم از مظلومترین آنهاست و با وجود نگارش آثار متفاوت هنوز جای کار بسیاری وجود دارد. شاید به آن علت که دست یازیدن به حقیقت زندگی پیامبر خاتم(ص) از دیگران سختتر بوده است.
محمدرضا سرشار(رضا رهگذر) بیش از آنکه به نویسندگی شهره باشد، سالها صدای گرمش از رادیو، مهمان خانههای مردم در سراسر کشور بود اما او نشان داد کسی که با جان و دل در یک وادی قدم بگذارد، کار و هنرش دیده میشود. او یکی از بهترین رمانهای زندگی پیامبر(ص) را نوشته و خواننده را تا چندقدمی ایشان میبرد و مثل یک شخص حاضر غایب به تماشای حوادث آن روزگار مینشاند. لحنش حین روایت تاریخی با تمام صلابتش، بسیار صمیمی و همهفهم است و از آثار ماندگار داستاننویسی امروز بهشمار میرود. در هفتهای که معطر به عطر تولد پیامبر رحمت و مغفرت(ص) است و همزمان با انتشار چاپ جلد چهارم کتاب «آنک آن یتیم نظرکرده» با عنوان فرعی «هجرت بزرگ»، با این نویسنده به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
انتخاب زندگی و سرگذشت پیامبر برای نگارش رمان تاریخی کار بسیار پرریسک و سختی است؛ چطور شد که این موضوع را انتخاب کردید؟
بخشی از مشاهیر فرهنگی ما مذهبی و برخی ملی هستند و بخشی هم هر دو را شامل میشوند؛ سرسلسله همه این مشاهیر پیامبر اسلام(ص) هستند و ایشان اساس هویت دینی و فرهنگی ما را شکل میدهند و با وجود اینکه مردم حس میکنند اطلاعات کافی از پیامبر و ائمه دارند و آنها را میشناسند اما در حقیقت تکرار یکسری اطلاعات در کتابهای درسی و رادیو و تلویزیون باعث ایجاد تصور سیری کاذب در مورد شناخت پیامبر و سایر شخصیتهای مطرح ملی، مذهبی و تاریخی شده است و بسیاری از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی آنها بر ما پوشیده است. از طرفی روایت تاریخی صرف، بیشتر به ابعاد بیرونی زندگی افراد مشهور میپردازد اما زمانی که شما با رمان به روایت زندگی افراد میپردازید ابعاد کاملتر و جذابتری از سرگذشت آنها و حتی جوامع روزگار قدیم نمایان میشود و هنر هست که در این زمینه تصورات ما را کامل میکند.
من به این دلیل وارد این کار شدم که دیدم هرچند در مورد پیامبر آثار زیادی منتشر شده اما حقمطلب درباره این شخصیت بزرگ ادا نشده است. نهتنها در ادبیات فارسی بلکه در سایر زبانها هم اثر داستانی فاخر و بزرگی نیافتم که به این موضوع پرداخته باشد.
از سال ۱۳۵۹ آرزو داشتم بتوانم به این کار بپردازم. آثاری را از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۳ نوشتم و برخی از آنها را منتشر کردم. برخی از آنها هم توسط ناشران معتبر تصویب شد اما منتشرشان نکردم تا اینکه نهایتا کتاب فعلی به رشته تحریر درآمد و منتشر شد.
در صحبتها اشاره کردید که رمان امکان بیشتری برای شناخت افراد فراهم میکند اما در مورد شخصیتهای مطرح این موضوع باید مطابق واقع باشد و تخیل نویسنده زیاد دخیل نباشد. برای حل این مسأله چه راهکاری داشتید؟
از نظر اطلاعات تاریخی، زمانی و مکانی و هرچیزی که در یک زندگی نقش دارد تا جایی که امکان داشت مطالعه و سعی کردم یک کار متفاوت عرضه کنم. هر چند مردم بهدرستی ستایش از خود را نمیپسندند اما به فضل خدا این اثر با تمام آثار تألیفی و ترجمهای در قالب داستان و رمان در این زمینه در کشور قابلمقایسه و رقابت است و در بسیاری از بخشهایشها جلوتر از آنها حرکت میکند.
من تقریبا تمام منابع موجود قبل از خودم را برای نگارش این اثر مطالعه کردم. یکی از دلایلی که این اثر چند گام جلوتر از بقیه است بهدلیل استفاده از همین منابع است و اگر این منابع و آثار قبلی نبودند این اثر هم نمیتوانست موفق باشد. این کتاب مدیون همه آثار ارزشمند داستانی و تاریخی قبل از خودش بوده و از آنها بهره برده است. اما نوع استفاده من از آن آثار مثل استفاده زنبور از گل است که هر چند از گلها بهره میبرد اما محصولش عسلی خاص خود است. ولی بهنظرم هنوز تفاوتش با آثار دیگر مشابه شناخته نشده است. فقط معدودی از کسانی که این اثر را خواندهاند متوجه تفاوتها و ظرافتهای خاص آن شدهاند. اولین کس در میان مشاهیر که به این موضوع پی برد، مقام معظم رهبری بودند که با دانش ادبی گسترده و نکتهسنجی خاص خودشان، قدر ادبی این اثر را کشف و مطرح کردند.
مدت زمانی که مشغول نگارش و ویرایش اثر بودید طولانی است. این مدت طولانی چه تأثیری بر روند کار داشت؟
از سال ۱۳۵۹ درگیر نگارش این اثر بودم. در سال ۱۳۷۳ به مدت سه سال همه کارهای دیگرم را رها کردم تا بتوانم این کار را به سرانجام برسانم. آن زمان مجلدهای ۱ و ۲ را تمام کردم و همزمان با پیشنهاد آقای میرکیانی در قالب برنامه رادیویی از سرزمین نور از شبکه سراسری صدا پخش شد. مدتی توفیق از بنده سلب شد، تا اینکه پس از وقفهای حدودا ۲۲ ساله، بحمدا... در دو سال اخیر مجلدهای سوم و چهارم تمام شد و داستان تا بعثت پیش رفت. امیدوارم ادامه کتاب را هم بتوانم هرچه زودتر بنویسم.
همانطوری که شما از آثار قبلی برای نگارش کتاب استفاده کردید، این کتاب هم منبعی برای سایر نویسندگان است. خودتان تجربهای از این موارد دارید؟
از بخشهای مختلف کتاب در برخی از آثار عمدتا بدون ذکر منبع استفاده شده است. در یکی از آثار سینمایی هم از این کتاب بهره بردهاند؛ زیرا در «آنک آن یتیم نظر کرده» مواردی ذکر شده که در هیچکدام از آثار تاریخی و ادبی قبلی مشابه آن وجود نداشته است. وقتی شما این موارد را در فیلم یا داستانی میبینید، چارهای نمیماند جز آنکه بگوییم از این اثر استفاده کرده است. جالب اینکه بهتازگی یک اثر دیگر هم در بازار عرضه شده که مقاطع تاریخیای را که از زندگی پیامبر محور کار قرار داده با مجلد ۱ و ۲ کتاب من که تا زمان انتشار آن اثر انتشار یافته بود، یکی است!
اما چه باک که درنهایت اثری که اصیل و فاخر باشد در ادبیات ماندگار خواهد شد. ولی بهتر این است که رسانهها به معرفی آثار ارزشمند ادبی بپردازند تا این اثرها زودتر دیده شود؛ چون خود نویسنده نمیتواند مرتب اثر خودش را فریاد بزند. این آثار باید توسط رسانه و منتقدان خوانده و در جامعه معرفی شود؛ حتی اگر حجیم و احیانا اندکی دشوارخوان باشند.
متن و لحن کتاب در عین رعایت ساختار تاریخی و سنتی، امروزی و همهفهم است هرچند شاید برای گروه سنی نوجوانان کمی سنگین باشد. نظر خودتان چیست؟
البته این اثر، نسخه ویژه نوجوانان زندگی رسول اکرم(ص) نیست. با این همه، برای افراد نامأنوس با نثرهای تاریخی، ممکن است شروع خواندن این کتاب کمی دشوار به نظر برسد. چون با سبک و ادبیاتی متفاوت روبهرو میشوند اما زمانی که خواننده کمی جلوتر میرود علاوه بر اینکه فهم اثر برایش راحتتر میشود، کار برایش جذابتر هم میشود.
لحن در داستان، مثل موزیک متن در فیلم و تقریبا موسیقی در ترانه است. همچنین لحن یکی از عناصر مهم در فضاسازی داستان، بهخصوص داستانهای تاریخی و غیر اینزمانی است. در اوایل که کار را برای پخش رادیویی آماده میکردم، نوشتهها لحن سنگینتری داشت اما پس از تذکر رهبر انقلاب که تأکید کردند متن اثر برای گروه کودک و نوجوان سنگین است، سعی کردم در ویرایشهای بعدی لحن به زبان امروز نزدیکتر شود اما شاخصه یک متن تاریخی را حفظ کند. لحن میتواند به سرعت در نوع داستان شاعرانه، جدی، طنزآمیز و ... را به خواننده معرفی کند. اگر دقت کنید میبینید که ضرباهنگ جملات و عبارات، حتی به تناسب نوع صحنه و حالات قهرمانان اصلی تغییر میکند و تابعی از آنها و در خدمت القای هر چه بیشترشان است. همچنین با وجود اینکه این اثر برای گروه سنی کودک و نوجوان نوشته شده است، متنی است که عامه مردم و حتی اهالی ادبیات هم میتوانند از آن بهرهمند شوند.
انتشار جلد چهارم «آنک آن یتیم نظر کرده»
جلد چهارم «آنک آن یتیم نظرکرده»، با عنوان فرعی «هجرت بزرگ» روانه بازار نشر شد.
پس از انتشار جلد سوم با عنوان «سالیان سخت» در اوایل سال جاری، «هجرت بزرگ» چهارمین رمان از مجموعه «آنک آن یتیم نظرکرده» محمدرضا سرشار است که در آستانه تولد پیامبر رحمت و مغفرت منتشر شده است.
جلد اول مربوط میشود به قبل از تولد پیامبر تا زمان مبعث، یعنی چیزی بیشتر از ۴۰ سال از زندگی پیامبر را دربر میگیرد. جلد دوم این مجموعه از زمان مبعث تا سال هشتم بعثت را که هجرت دوم مسلمانان به حبشه است، شامل میشود. این دو مجلد درواقع بین سالهای ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶ نوشته شد و ابتدا به صورت یک برنامه رادیویی تحت عنوان «از سرزمین نور» صبحهای جمعه از شبکه سراسری پخش میشد و درنهایت به صورت کتاب به بازار نشر آمد. جلد سوم از این مجلد، سه فراز مهم محاصره سه ساله رسول اکرم (ص) و دیگر مسلمانان بنیهاشم در شعب ابیطالب، درگذشت حضرت خدیجه (س) و سفر پیامبر به طائف را دربر میگیرد.
جلد سوم از بعد ماجرای هجرت به حبشه شروع میشود و تا سال ۱۳ مبعث یعنی سال وفات حضرت خدیجه(س) و ابوطالب و قصه محاصره مسلمانان در شعب ابیطالب و سفر پیامبر به طائف است.
جلد چهارم شامل داستانهایی است که از شب لیلهالمبیت شروع میشود و ادامه ماجراهایی که برای پیامبر اتفاق میافتد تا با آغاز یک هجرت بزرگ به مدینه برسد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
اسعد زُرارَه که تازه خود را بدانجا رسانیده بود، افسارِ شترِ خویش را به دستِ بردهاش سپرد و پیش آمد و گفت: سرپرست آن دو، منم، ای رسول خدا!
-چنانچه بفروشند، به خواست خدا، اندر این زمین، مسجدی بسازیم.
-این، پیشکش من به تو، بهرِ بنای مسجد باشد. به خدا سوگند که من، جز از خداوندِ برتر، بهای آن را نمیستانم.
- بی دادن بها، نمیپذیرم، ای اسعد.
-بهایی ندارد، ای رسول خدا.
-هر آنچه که هست، برگو، تا بپردازیم.
-چون تو میفرمایی، میگویم. بهایش هفت دینار است.
پیامبر، علی را که در میان مردم ایستاده بود، فراخواند. پس او را فرمود: علی جان! این ستد و داد را بر پاره پوستی بنویس. چون فروشنده و خریدار و دو گواه، مُهر خویش را بر پای فروشنامه زدند، اسعد زراره را ده سکه زر بده.
علی گفت: چنین میکنم، ای رسول خدا.
این کتاب با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه و در ۲۰۷ صفحه به بازار نشر عرضه شده است.